کتاب تمایلات منتشر شد. شامل ۷۹ غزل عاشقانه و اعتراضی و یک مسمّط سروده مریم جعفری آذرمانی نانشر: نشر مهری لندن این کتاب به مادران دادخواه تقدیم شده است. بعد از ۱۶ کتاب شعر و دو کتاب پژوهشی، تمایلات در واقع اولین کتاب شعر بدون سانسور من است که به همت نشر مهری در انگلستان منتشر شده است. لینک سفارش کتاب: کتاب تمایلات برای ایران هم ارسال میشود. بخوانید, ...ادامه مطلب
جلسه دفاع از رسالۀ دکتریام در دانشگاه الزّهرا با عنوان «جهانهای گفتمانی در بافت نحوی شعر شاعران مشروطه» به دلیل محدودیتهای حضوری، به صورت مجازی، در روز شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ برگزار شد.مریم جعفری آذرمانی استادان راهنما؛ خانمها دکتر مهبود فاضلی و دکتر نسرین فقیهملکمرزبان در این رساله بافت نحوی و جهانهای گفتمانی ده شاعر دوره مشروطه یعنی ادیب پیشاوری، ادیبالممالک فراهانی، اشرفالدین حسینی گیلانی معروف به نسیم شمال، ایرج میرزا، عارف قزوینی، علیاکبر دهخدا، ملکالشعراء بهار، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و میرزاده عشقی با تمرکز بر شعرها و عباراتی با کلیدواژههای مشروطه، قانون، آزادی و مشابههایشان یعنی مشروطیت، کنستیتوسیون، قوانین و لیبرته بررسی و تحلیل شده. در مبانی نظری از مدل کمینهگرای رونالد لانگاکر در دستورِ شناختی که چهار ردهی نحوی کانون توجه، برجستگی، تخصیص و چشمانداز را مد نظر دارد و در ادامهاش زنجیرهی کنش نحوی پیتر استاکول و نظریهی آمیزهی مفهومی ژیل فوکونیه و مارک ترنر و نظرات بعضی دیگر از پژوهشگران زبانشناسی و معناشناسیِ شناختی بهره گرفته شده است. پس از تحلیل و بررسی مفصلِ تمام مصداقهای شعری، در انتها چند دستهبندی جدید از شاعران دورهی مشروطه به دست آمده است. با سپاس از استادان گرامی و زحمات ناظر جلسه خانم دکتر سپیده یگانه بخوانید, ...ادامه مطلب
دو بُطر آب بیاور، شراب میکنمشبنوش! قطره به قطره، حساب میکنمش: از این قرار که: مینوشم از تو پی در پیغمت تنیست که از گریه آب میکنمش فقط به نیمنگاهت، مسیر لذت رااگر نشان بدهی، انتخاب میکنمش اگر اراده کنی سجده میکنم به تنتسپس نفس به نفس، شعر ناب میکنمش همیشه خواستنت - لعنتی! - گناه من است که از ازل به ابد، ارتکاب میکنمش یقین بدان اگر ایمان مراتبی داردهزار مرتبه بیدار و خواب میکنمش چه قصهایست که در این مقام، حالت را- اگر درست بگویم - خراب میکنمش نه من تواَم نه تو من؛ حسِ تو حواس من استکه بیمضایقه دارم کتاب میکنمش خدا یکیست، نمیفهمد این دوئیّت رادعا بیار، خودم مستجاب میکنمش مریم جعفری آذرمانی ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ بخوانید, ...ادامه مطلب
خارج از خوابهایی که دیدم، پس تو را کی ببینم؟ کجا هم؟ جان من، جان تو، پیش از اینها، با تنت بودهام آشنا هم در خرابه، چه نذر و نیازی؟ تا تو را دوست دارم همین بس یا اگر دوست میداریام، پس: آرزویی ندارم دعا هم از قیامت چه ترسی؟ مگر هست؟ لاابالیتر از قید و بندم میتوانم به هستی بخندم، من که دینی ندارم، خدا هم دیو اگر عقدهاش اقتدار است، ژانر موسیقیاش سوگوارهست اینکه جلاد، قانونگذار است، خوش ندارد برقصیم با هم قلب ما را نمیبیند اما، هر کجا هر زمانی که باشد اینچنین میتوانی بخواهی، آنچنان میتوانم بخواهم... مریم جعفری آذرمانی ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ بخوانید, ...ادامه مطلب
از آنجا که اینستاگرام و تلگرام و توییتر کاملاً از دسترس خارج شده، از این پس این وبلاگ بیشتر به روز میشود. و ما طبق معمول آنقدر غمگین و ناامیدیم که برای شرحش زبان قاصر است..., ...ادامه مطلب
شغلِ همگی ناله و کارِ همه زاریستتصویرِ جنون است که از آینه جاریست تا رهبرِ ارکستر، سرِ لاشخوران استهر لاشه که در گوشهای افتاده، قناریست در زیست و بومِ تو و من جغد نشستههر حنجرهی تازه، از این خاک , ...ادامه مطلب
فرشتهی دادگستریها! چه سخت افتادهای به زحمت!که هر دو بشقابِ این ترازو، شکست از شدّتِ عدالت فرشته! در خوابگاهِ دیوان، چه کار کردند جز تجاوز؟فرشته! خم شو بگو پریها چه بار دارند غیر حسرت؟ دعا دعا گری, ...ادامه مطلب
بازگشتِ تو خوب است، امّا، دیگر اسمی از آن زن نیاور! هر زنی بود فرقی ندارد، بعد از این اسمی اصلاّ نیاور! گرچه خورشیدِ بیآسمانم، میتوانم درخشان بمانم هی نگو اسم معشوقهات را! ماه در روزِ روشن نیاور!, ...ادامه مطلب
حدسم درست بود از اوّل، زن حال انتظار ندارد مهمان نیاورید برایش؛ این خانه خانهدار ندارد دیوار پیچپیچ تخیّل، دیگر به گِل نشسته مخاطب! حتا به قدر رنگ گُلی هم، از حرمتِ بهار ندارد نه شاعرم نه زن نه ا, ...ادامه مطلب
شکوفههای هلو رسته روی پیرهنت دوباره صورتیِ صورتیست باغ تنت دوباره خواب مرا میبرد که تا برسم به روز صورتیات ـ رنگ مهربانشدنت ـ چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت , ...ادامه مطلب
و پرسشیست قدیمی که همچنان باقیستکه چند فاجعه تا مرگِ این جهان باقیست «نبودن» از همه جا مثل سنگ میباردبه بودنی که فقط تکّهای از آن باقیست چقدر عاشق و معشوق مردهاند، امّاهنوز هم که هنوز است, ...ادامه مطلب
تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود دستِ بیاجازهی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ , ...ادامه مطلب
. کلافهایم از این فصلِ ناخلف، دیگر چرا بهار نمیآید این طرف، دیگر؟ چگونه با قلم و نان به خانه برگردد - پدر که له شده در ازدحامِ صف، دیگر کدام خانه؟ که اصلاً وطن نباید گفت - به این مساحتِ ویران -, ...ادامه مطلب
چه دارد برای تو، تنهاییِ کبریا؟ خدایا! اگر هستی از عرش پایین بیا! وطن کو؟ که عشقی بِوَرزم به «سیما»ی آن که بیزارم از دین و تاریخ و جغرافیا خدا! اینهمه قارّه! جا مگر قحط بود؟ چرا سرزمینِ من افتاده, ...ادامه مطلب
از پشتِ بیقراریِ چشمانِ تو ـ تنها نه آن نگاهِ درخشانِ تو ـ معلوم میشود همهی جانِ تو هر قدر هم بپوشی و پنهان کنی غمگینِ با وجود و عدم آشنا! از ناکجای فلسفه بیرون بیا! وقتش رسیده است که آیینه را , ...ادامه مطلب