بازگشت همۀ قالب های شعری به غزل است

متن مرتبط با «که عمر رویای من» در سایت بازگشت همۀ قالب های شعری به غزل است نوشته شده است

خارج از خواب‌هایی که دیدم...

  • خارج از خواب‌هایی که دیدم، پس تو را کی ببینم؟ کجا هم؟ جان من، جان تو، پیش از این‌ها، با تنت بوده‌ام آشنا هم  در خرابه، چه نذر و نیازی؟ تا تو را دوست دارم همین بس یا اگر دوست می‌داری‌ام، پس: آرزویی ندارم دعا هم  از قیامت چه ترسی؟ مگر هست؟ لاابالی‌تر از قید و بندم می‌توانم به هستی بخندم، من که دینی ندارم، خدا هم  دیو اگر عقده‌اش اقتدار است، ژانر موسیقی‌اش سوگ‌واره‌ست اینکه جلاد، قانون‌گذار است، خوش ندارد برقصیم با هم  قلب ما را نمی‌بیند اما، هر کجا هر زمانی که باشد اینچنین می‌توانی بخواهی، آنچنان می‌توانم بخواهم... مریم جعفری آذرمانی ۲۰ خرداد ۱۴۰۰    بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غزلی از حسین منزوی

  • شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت دوباره صورتیِ صورتی‌ست باغ تنت دوباره خواب مرا می‌برد که تا برسم به روز صورتی‌ات ـ رنگ مهربان‌شدنت ـ چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت , ...ادامه مطلب

  • تا که سر به روی پیکرم گذاشت

  • تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود دستِ بی‌اجازه‌ی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ , ...ادامه مطلب

  • محمدعلی بهمنی در گفتگو با ایبنا

  • در گفت و گو با ایبنا مطرح شد: بهترین شعرهایی که محمدعلی بهمنی در سال ۹۷ خوانده است. (تاریخ انتشار: جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۸) محمدعلی بهمنی با بیان اینکه مهم‌ترین ویژگی یک شاعر این است که نشان دهد در عمق , ...ادامه مطلب

  • من از نهایت شب حرف می زنم...

  • دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۸ ب.ظ کسانی که هنوز تنها شاعر بزرگ زن را فروغ فرخزاد می دانند و شعر او را توی سر شاعران زن می کوبند، همان هایی هستند که اگر هم دورۀ فروغ فرخزاد می بودند، شخصی یا چیزی را علم می کردند تا به فروغ سرکوفت بزنند، یا بعضی هایشان حتا از همان هایی می شدند که جنسیت فروغ را بهان, ...ادامه مطلب

  • برای تو که پس از من به صحنه می آیی...

  • از کتاب "راویه": برای تو که پس از من به صحنه می آییچه داشتم به جز این جعبه ی مقوّاییکه خاطراتِ من است از زمانه ای که در آنشکنجه زارِ توانایی است و داناییچطور شد که تظاهر به شاعری کردندزنانِ یکسره مشغولِ سفره آراییکه عکسِ شان همه ی صفحه را قُرُق کردهچه جای شعر در این آلبومِ تماشایی؟ـ اگرچه بابِ زنا, ...ادامه مطلب

  • من مرد و زنم...

  • از کتاب "دایره": من مرد و زنم؛ شاهد من: این کت و دامنمردی‌ست درونم که ستم کرده به این زندلگیرم از آن مریم معصوم که جا مانددر دفتر نقاشیِ شش سالگیِ منبا خانه و خورشید و گل و کوه و درختشهم‌میزیِ سارا شد و هم‌بازیِ لادنسی سالِ تمام است که گم کرده‌ام او رادعوای من و جامعه شد جنگ مطنطناز بس دل من سوخ, ...ادامه مطلب

  • چه بهتر که بدتر...

  • از کتاب "68 ثانیه به اجرای این اُپرا مانده است": بد و خوب باشد؛ چه بهتر که بدترچه باید ببینم به جز وهمِ باور؟زبان وا کن... ای من! بگو صادقانهکه جغدی نشسته‌ست جای کبوترتعجب ندارد کسی جای خود نیستاگر گوش‌ها کور... اگر چشم‌ها کر...حواسم غزل را به خون م, ...ادامه مطلب

  • که من غزل بنویسم...

  • از کتاب "دایره": گشاد کن دهنت را و موذیانه بخندکه من غزل بنویسم برای این همه گندتو تازه مُد شده‌ای؛ خامِ دست بازاریعجیب نیست ندانی که قلبِ سوخته چندبه خنده‌های تو افسوس می‌خورد ابلیسو گریه می‌کند این بار با صدای بلندچه می‌کنی اگر آرایشت خراب شود؟چه می‌کنی اگر آیینه‌ها خراب شوند؟خلاصه این که... نداری به غیر مشتی پوچمخاطبم تو نبودی زنِ شعارپسند! مریم جعفری آذرمانی, ...ادامه مطلب

  • شعری از حسین منزوی

  • فرود آمدم از بهشتت در این باغِ ویران خدایافرود آمدم تا نباشم جدا زین اسیران خدایامگر این فراموش‌خانه، به زیر نگین شما نیست؟که کس حسب حالی نپرسید از این گوشه‌گیران خدایابه جز سایه‌های ابوالهول، در این لوحِ وحشت عیان نیستچه خشت و چه آیینه پیشِ  جوانان , ...ادامه مطلب

  • وقتِ آرایشِ من گذشت و ...

  • از کتاب "راویه": وقتِ آرایشِ من گذشت و... بعد از آن خنده ام هم نیامدروی این صورتِ بی گریمُر، رنگ و ونگی به جز غم نیامدخواستم دست کم یک اپیزود، واقعاً عاشقم باشی... امّاهرچه رد کردم آهنگ ها را، باز هم «جانِ مریم» نیامدزن شدم بلکه در نقشِ حوّا، روی صحنه بهشتی بسازمکفشِ رقصیدنم مُندرس شد، هیچ کس مثل آدم نیامدروزها را ـ غم انگیز ـ بشمار، ضرب در سنّ بیداری ام کندر سی و هفت سالِ گذشته، شب سگی بود خوابم نیامدمریم جعفری آذرمانی, ...ادامه مطلب

  • عجوزه اهل قلم شد که دلپسند شود

  • از کتاب "راویه": عجوزه اهل قلم شد که دلپسند شودبساطِ هرچه از آن کِیف می کنند شودگریم کرد لب و گونه و دماغش راکه مثل صورتِ دلقک بگو بخند شودچنان که تا به قیامت محالِ ممکنِ اوستکه از صداقتِ آیینه بهره مند شودعجوزه دیو و پری نیست، خوابِ یک جادوستامید نیست که درگیرِ قید و بند شودزنی که سوخته در آرزوی مرد شدنچگونه از سرِ خاکسترش بلند شود؟مریم جعفری آذرمانی, ...ادامه مطلب

  • بر بساطی که بساطی نیست...

  • چطور می‌شود شاعران حقیقی یک کشور را شناخت؟ مریم جعفری آذرمانی (منتشر شده در روزنامه بامداد جنوب، 6/11/1393)     چطور می‌شود شاعران حقیقی یک کشور را شناخت؟ منظور کسانی نیستند که به طور عمومی فعالیت ادبی دارند و شعر هم می‌گویند، بلکه منظور شاعرانی هستند که تمام زندگی‌شان را و یا دست‌کم مقطع مهمی از زندگی‌شان را مثلاً جوانی‌شان را وقف شعر کرده‌اند. به عبارت دیگر چه کسی صلاحیت این را دارد که ادبیات جدید یک سرزمین را اول به مردم آن سرزمین و در مرحلۀ بعدی به دیگر کشورها معرفی کند؟ شاید در نگاه اول، عقل حکم کند که در جواب بگوییم خب معلوم است متخصص و صاحب‌نظر ادبیات باید این کار را بکند، بعد که بپرسیم متخصص ادبیات کیست، احتمالاً باید گفت: استادان دانشگاه و در میان شاعران، حتماً پیش کسوتان یا به قول داستایوفسکی پیران قوم!     اما واقعیت این است که هیچ کدام از این دو گروه عموماً تصویر درستی از فعالیت‌های جدید ادبی در کشور خودشان ندارند. متأسفانه استادان دانشگاه عموماً بدون آنکه مقصر باشند (چون اصلاً فرصتی ندارند)، دقیقاً سواد ادبیات معاصرشان در حد تبلیغاتی است که از تلویزیون و رادیو و تریبون‌ه, ...ادامه مطلب

  • سقف دنیا که بر ستون من است

  • یک مسمّط از کتاب "هفت": مِه که سر می‌کشد به خانه‌ی منآسمان می‌رسد به شانه‌ی مناشک و آه است آب و دانه‌ی مندرد، ای یار جاودانه‌ی منسیری از سفره‌ی زمانه‌ی منوه به این مهر بی‌بهانه‌ی مندشمنی‌های دوستانه‌ی منمن که کارم گذشته از حالاحلقه‌ی ماه، آسمان را خوردمکث کردم دهان زبان را خوردتا سرودم روان دهان را خوردجان به لب آمد و روان را خوردچه کنم با جهان که جان را خوردفرصتی شد زمان جهان را خوردعشق آمد تن زمان را خوردبی‌زمان باش و عاشقانه بیاهرچه حرف است میم و نونِ من استکینه بیرون‌تر از درون من استبید مجنون که سرنگون من استعشق، دیوانه‌ی جنون من استآن چه می‌نوشد آه، خون من استسقف دنیا که بر ستون من استصبح فردا اگر بدون من استجشن آوار می‌شود برپااز حریم حرم حرام‌ترمکه از ابلیس هم به‌نام‌ترمخاصم و از عوام عام‌ترمگرچه از باد بی‌دوام‌ترماز حضور عدم مدام‌ترممن که از فکر شمع، خام‌ترمباز از اشک چشم‌هام، ترمآسمان، گریه کن منم دریاپرده بردار از دو روی زمینآن ورش شاد و این ورش غمگینآن ورش دیگری اسیر همینکه بگوید منم چنان و چنیناین ورش من نشسته‌ام به یقینپس رها کن کنار من بنشیندو سه حرفی بکار و شعر بچینت, ...ادامه مطلب

  • در این عدم که هنر نیست غیرِ بی‌هنری

  • از کتاب "ضربان": در این عدم که هنر نیست غیرِ بی‌هنریمنم که جلوه ندارم برای جلوه‌گریکجاست باور انسان در این شکسته‌زمان؟ـ زمانِ جنبل و جادو، زمان دیو و پری ـکجا عجیب‌تر از این که با مداد سپیدخطوط تیره کشیدند روی لفظ دریکنار این همه ویرانه، این منم که هنوزدلم خوش است به ترمیمِ خانه‌ی پدریتمام شاعریِ من شبیهِ مولانامورّخ است به هجریِّ شمسی و قمری1393/10/7 مریم جعفری آذرمانی , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها