از کتاب "راویه": باز در کسوتِ آدمیزاد، دیو پشتِ تریبون نشسته نوچهها خانه را قبضه کردند، رستم از گود بیرون نشسته دیو با زور و بازوست، امّا، سطری از شاهنامه نخوانده پس محال است هرگز بفهمد: چشمِ تهمینه در خون نشسته من که تهمینه و رستمِ زال، بودهام توأمان این همه سال، گریه کردم به تشییعِ سهراب: «شعر» ـ این زار و وارون نشسته ـ میروم سنگ و دریا بیارم، تا بشویم الفبایتان را جهلِ دیوِ فضیلت ندیده، بر الف تا یِ و نون نشسته مریم جعفری آذرمانی , ...ادامه مطلب