خارج از خوابهایی که دیدم، پس تو را کی ببینم؟ کجا هم؟ جان من، جان تو، پیش از اینها، با تنت بودهام آشنا هم در خرابه، چه نذر و نیازی؟ تا تو را دوست دارم همین بس یا اگر دوست میداریام، پس: آرزویی ندارم دعا هم از قیامت چه ترسی؟ مگر هست؟ لاابالیتر از قید و بندم میتوانم به هستی بخندم، من که دینی ندارم، خدا هم دیو اگر عقدهاش اقتدار است، ژانر موسیقیاش سوگوارهست اینکه جلاد، قانونگذار است، خوش ندارد برقصیم با هم قلب ما را نمیبیند اما، هر کجا هر زمانی که باشد اینچنین میتوانی بخواهی، آنچنان میتوانم بخواهم... مریم جعفری آذرمانی ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ بخوانید, ...ادامه مطلب
تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود دستِ بیاجازهی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ , ...ادامه مطلب
از کتاب "راویه": برای تو که پس از من به صحنه می آییچه داشتم به جز این جعبه ی مقوّاییکه خاطراتِ من است از زمانه ای که در آنشکنجه زارِ توانایی است و داناییچطور شد که تظاهر به شاعری کردندزنانِ یکسره مشغولِ سفره آراییکه عکسِ شان همه ی صفحه را قُرُق کردهچه جای شعر در این آلبومِ تماشایی؟ـ اگرچه بابِ زنا, ...ادامه مطلب
از کتاب "68 ثانیه به اجرای این اُپرا مانده است": بد و خوب باشد؛ چه بهتر که بدترچه باید ببینم به جز وهمِ باور؟زبان وا کن... ای من! بگو صادقانهکه جغدی نشستهست جای کبوترتعجب ندارد کسی جای خود نیستاگر گوشها کور... اگر چشمها کر...حواسم غزل را به خون م, ...ادامه مطلب
از کتاب "دایره": گشاد کن دهنت را و موذیانه بخندکه من غزل بنویسم برای این همه گندتو تازه مُد شدهای؛ خامِ دست بازاریعجیب نیست ندانی که قلبِ سوخته چندبه خندههای تو افسوس میخورد ابلیسو گریه میکند این بار با صدای بلندچه میکنی اگر آرایشت خراب شود؟چه میکنی اگر آیینهها خراب شوند؟خلاصه این که... نداری به غیر مشتی پوچمخاطبم تو نبودی زنِ شعارپسند! مریم جعفری آذرمانی, ...ادامه مطلب
از کتاب "راویه": عجوزه اهل قلم شد که دلپسند شودبساطِ هرچه از آن کِیف می کنند شودگریم کرد لب و گونه و دماغش راکه مثل صورتِ دلقک بگو بخند شودچنان که تا به قیامت محالِ ممکنِ اوستکه از صداقتِ آیینه بهره مند شودعجوزه دیو و پری نیست، خوابِ یک جادوستامید نیست که درگیرِ قید و بند شودزنی که سوخته در آرزوی مرد شدنچگونه از سرِ خاکسترش بلند شود؟مریم جعفری آذرمانی, ...ادامه مطلب
چطور میشود شاعران حقیقی یک کشور را شناخت؟ مریم جعفری آذرمانی (منتشر شده در روزنامه بامداد جنوب، 6/11/1393) چطور میشود شاعران حقیقی یک کشور را شناخت؟ منظور کسانی نیستند که به طور عمومی فعالیت ادبی دارند و شعر هم میگویند، بلکه منظور شاعرانی هستند که تمام زندگیشان را و یا دستکم مقطع مهمی از زندگیشان را مثلاً جوانیشان را وقف شعر کردهاند. به عبارت دیگر چه کسی صلاحیت این را دارد که ادبیات جدید یک سرزمین را اول به مردم آن سرزمین و در مرحلۀ بعدی به دیگر کشورها معرفی کند؟ شاید در نگاه اول، عقل حکم کند که در جواب بگوییم خب معلوم است متخصص و صاحبنظر ادبیات باید این کار را بکند، بعد که بپرسیم متخصص ادبیات کیست، احتمالاً باید گفت: استادان دانشگاه و در میان شاعران، حتماً پیش کسوتان یا به قول داستایوفسکی پیران قوم! اما واقعیت این است که هیچ کدام از این دو گروه عموماً تصویر درستی از فعالیتهای جدید ادبی در کشور خودشان ندارند. متأسفانه استادان دانشگاه عموماً بدون آنکه مقصر باشند (چون اصلاً فرصتی ندارند)، دقیقاً سواد ادبیات معاصرشان در حد تبلیغاتی است که از تلویزیون و رادیو و تریبونه, ...ادامه مطلب
یک مسمّط از کتاب "هفت": مِه که سر میکشد به خانهی منآسمان میرسد به شانهی مناشک و آه است آب و دانهی مندرد، ای یار جاودانهی منسیری از سفرهی زمانهی منوه به این مهر بیبهانهی مندشمنیهای دوستانهی منمن که کارم گذشته از حالاحلقهی ماه، آسمان را خوردمکث کردم دهان زبان را خوردتا سرودم روان دهان را خوردجان به لب آمد و روان را خوردچه کنم با جهان که جان را خوردفرصتی شد زمان جهان را خوردعشق آمد تن زمان را خوردبیزمان باش و عاشقانه بیاهرچه حرف است میم و نونِ من استکینه بیرونتر از درون من استبید مجنون که سرنگون من استعشق، دیوانهی جنون من استآن چه مینوشد آه، خون من استسقف دنیا که بر ستون من استصبح فردا اگر بدون من استجشن آوار میشود برپااز حریم حرم حرامترمکه از ابلیس هم بهنامترمخاصم و از عوام عامترمگرچه از باد بیدوامترماز حضور عدم مدامترممن که از فکر شمع، خامترمباز از اشک چشمهام، ترمآسمان، گریه کن منم دریاپرده بردار از دو روی زمینآن ورش شاد و این ورش غمگینآن ورش دیگری اسیر همینکه بگوید منم چنان و چنیناین ورش من نشستهام به یقینپس رها کن کنار من بنشیندو سه حرفی بکار و شعر بچینت, ...ادامه مطلب
از کتاب "ضربان": در این عدم که هنر نیست غیرِ بیهنریمنم که جلوه ندارم برای جلوهگریکجاست باور انسان در این شکستهزمان؟ـ زمانِ جنبل و جادو، زمان دیو و پری ـکجا عجیبتر از این که با مداد سپیدخطوط تیره کشیدند روی لفظ دریکنار این همه ویرانه، این منم که هنوزدلم خوش است به ترمیمِ خانهی پدریتمام شاعریِ من شبیهِ مولانامورّخ است به هجریِّ شمسی و قمری1393/10/7 مریم جعفری آذرمانی , ...ادامه مطلب
از کتاب "مذاکرات": قسم به عشق که دنیای من اگر دنیاستبیا برای تو باشد هر آنچه در فرداستکه عمر من صد و پنجاه سال اگر باشدتمام عمر، فقط فرصتم همین حالاستبه قدر لذّتِ یک لحظه چای نوشیدنبه برکتِ گل سرخی که نقش فنجانهاستچقدر قطرهی باران که زیر پا افتادولی طریقتِ دریا هنوز پا بر جاستچگونه میشود از پشت دود ماشینهابرای پنجره ثابت کنم جهان زیباستفقط خداست که هر جا و هر زمانی هستبگو که باهمهی شهرتش چرا تنهاستمریم جعفری آذرمانی,که عمر رویای من,نمیاد اونی که عمر منه,که عمر رویای من چاتار ...ادامه مطلب