جلسه دفاع از رسالۀ دکتریام در دانشگاه الزّهرا با عنوان «جهانهای گفتمانی در بافت نحوی شعر شاعران مشروطه» به دلیل محدودیتهای حضوری، به صورت مجازی، در روز شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ برگزار شد.مریم جعفری آذرمانی استادان راهنما؛ خانمها دکتر مهبود فاضلی و دکتر نسرین فقیهملکمرزبان در این رساله بافت نحوی و جهانهای گفتمانی ده شاعر دوره مشروطه یعنی ادیب پیشاوری، ادیبالممالک فراهانی، اشرفالدین حسینی گیلانی معروف به نسیم شمال، ایرج میرزا، عارف قزوینی، علیاکبر دهخدا، ملکالشعراء بهار، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و میرزاده عشقی با تمرکز بر شعرها و عباراتی با کلیدواژههای مشروطه، قانون، آزادی و مشابههایشان یعنی مشروطیت، کنستیتوسیون، قوانین و لیبرته بررسی و تحلیل شده. در مبانی نظری از مدل کمینهگرای رونالد لانگاکر در دستورِ شناختی که چهار ردهی نحوی کانون توجه، برجستگی، تخصیص و چشمانداز را مد نظر دارد و در ادامهاش زنجیرهی کنش نحوی پیتر استاکول و نظریهی آمیزهی مفهومی ژیل فوکونیه و مارک ترنر و نظرات بعضی دیگر از پژوهشگران زبانشناسی و معناشناسیِ شناختی بهره گرفته شده است. پس از تحلیل و بررسی مفصلِ تمام مصداقهای شعری، در انتها چند دستهبندی جدید از شاعران دورهی مشروطه به دست آمده است. با سپاس از استادان گرامی و زحمات ناظر جلسه خانم دکتر سپیده یگانه بخوانید, ...ادامه مطلب
خارج از خوابهایی که دیدم، پس تو را کی ببینم؟ کجا هم؟ جان من، جان تو، پیش از اینها، با تنت بودهام آشنا هم در خرابه، چه نذر و نیازی؟ تا تو را دوست دارم همین بس یا اگر دوست میداریام، پس: آرزویی ندارم دعا هم از قیامت چه ترسی؟ مگر هست؟ لاابالیتر از قید و بندم میتوانم به هستی بخندم، من که دینی ندارم، خدا هم دیو اگر عقدهاش اقتدار است، ژانر موسیقیاش سوگوارهست اینکه جلاد، قانونگذار است، خوش ندارد برقصیم با هم قلب ما را نمیبیند اما، هر کجا هر زمانی که باشد اینچنین میتوانی بخواهی، آنچنان میتوانم بخواهم... مریم جعفری آذرمانی ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ بخوانید, ...ادامه مطلب
فرشتهی دادگستریها! چه سخت افتادهای به زحمت!که هر دو بشقابِ این ترازو، شکست از شدّتِ عدالت فرشته! در خوابگاهِ دیوان، چه کار کردند جز تجاوز؟فرشته! خم شو بگو پریها چه بار دارند غیر حسرت؟ دعا دعا گری, ...ادامه مطلب
بازگشتِ تو خوب است، امّا، دیگر اسمی از آن زن نیاور! هر زنی بود فرقی ندارد، بعد از این اسمی اصلاّ نیاور! گرچه خورشیدِ بیآسمانم، میتوانم درخشان بمانم هی نگو اسم معشوقهات را! ماه در روزِ روشن نیاور!, ...ادامه مطلب
شکوفههای هلو رسته روی پیرهنت دوباره صورتیِ صورتیست باغ تنت دوباره خواب مرا میبرد که تا برسم به روز صورتیات ـ رنگ مهربانشدنت ـ چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت , ...ادامه مطلب
. کلافهایم از این فصلِ ناخلف، دیگر چرا بهار نمیآید این طرف، دیگر؟ چگونه با قلم و نان به خانه برگردد - پدر که له شده در ازدحامِ صف، دیگر کدام خانه؟ که اصلاً وطن نباید گفت - به این مساحتِ ویران -, ...ادامه مطلب
چه دارد برای تو، تنهاییِ کبریا؟ خدایا! اگر هستی از عرش پایین بیا! وطن کو؟ که عشقی بِوَرزم به «سیما»ی آن که بیزارم از دین و تاریخ و جغرافیا خدا! اینهمه قارّه! جا مگر قحط بود؟ چرا سرزمینِ من افتاده, ...ادامه مطلب
از کتاب «سمفونیِ روایتِ قفلشده»: دنیا پر از سگ است؛ جهان سر به سر سگیست غیر از وفا، تمام صفات بشر سگیست لبخند و نان به سفرهی امشب نمیرسد پایان ماه آمد و خُلقِ پدر سگیست از بوی دود و آهن و گِل مست میشود در سرزمین من عرقِ کارگر سگیست جنگ و جنون و زلزله؛ مرگ و گرسنگی اخبار یک، سه، چار، دو، تهران، خبر سگیست آهنگ سگ، ترانهی سگ، گوشهای سگ این رو, ...ادامه مطلب
دوست دارم تو را، مثل یک سیب روی درختش خواب میبینمت، عینِ یک شاه با تاج و تختش در فضای مجازی، من آن چشمم و عکسها تو در فضای حقیقی، همان سیبم و تو درختش عاشقانه نوشتن محال است در کشور غم منطقی نیست مخصوصاً از شاعرِ پایتختش این که عاشق شدن شکل یک امتحانِ شفاهیست طبقِ معمول حتماً به من میرسد جای سختش مریم! آخر چهلسالگی سنّ این حرفها نیست عاشقی مثل هر ک, ...ادامه مطلب
از کتاب "راویه": باز در کسوتِ آدمیزاد، دیو پشتِ تریبون نشسته نوچهها خانه را قبضه کردند، رستم از گود بیرون نشسته دیو با زور و بازوست، امّا، سطری از شاهنامه نخوانده پس محال است هرگز بفهمد: چشمِ تهمینه در خون نشسته من که تهمینه و رستمِ زال، بودهام توأمان این همه سال، گریه کردم به تشییعِ سهراب: «شعر» ـ این زار و وارون نشسته ـ میروم سنگ و دریا بیارم، تا بشویم الفبایتان را جهلِ دیوِ فضیلت ندیده، بر الف تا یِ و نون نشسته مریم جعفری آذرمانی , ...ادامه مطلب
دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۸ ب.ظ کسانی که هنوز تنها شاعر بزرگ زن را فروغ فرخزاد می دانند و شعر او را توی سر شاعران زن می کوبند، همان هایی هستند که اگر هم دورۀ فروغ فرخزاد می بودند، شخصی یا چیزی را علم می کردند تا به فروغ سرکوفت بزنند، یا بعضی هایشان حتا از همان هایی می شدند که جنسیت فروغ را بهان, ...ادامه مطلب
از کتاب "راویه": برای تو که پس از من به صحنه می آییچه داشتم به جز این جعبه ی مقوّاییکه خاطراتِ من است از زمانه ای که در آنشکنجه زارِ توانایی است و داناییچطور شد که تظاهر به شاعری کردندزنانِ یکسره مشغولِ سفره آراییکه عکسِ شان همه ی صفحه را قُرُق کردهچه جای شعر در این آلبومِ تماشایی؟ـ اگرچه بابِ زنا, ...ادامه مطلب
از کتاب "زخمه": هر زنده رنگ مرگ گرفته؛ دنیا پر از نژندیِ مرگ استای زندگی نخند که دیگر طعم لبت به گَندیِ مرگ استسیلابِ خون گرفته به کُشتن، خاکی که خو گرفته به مردنتقصیر از تو نیست که هستی؛ کوتاهی از بلندیِ مرگ استبا یک نفر بخوابد و بعدش... با دیگری ب, ...ادامه مطلب
از کتاب "ضربان": کجای قصه رسیدی از این تبارشناسی؟که برخلاف طبیعت همیشه گرمِ قیاسیمن و جهان مجازیّ و جستجوی حقیقتچقدر شست بکوبم به صفحههای تماسی؟به هر طرف که زدم شِرّ و ور تمام نمیشدسر و تهی که ندارند حرفهای سیاسی!چقدر حسّ ششم پولدار کرده جهان ر, ...ادامه مطلب
فرود آمدم از بهشتت در این باغِ ویران خدایافرود آمدم تا نباشم جدا زین اسیران خدایامگر این فراموشخانه، به زیر نگین شما نیست؟که کس حسب حالی نپرسید از این گوشهگیران خدایابه جز سایههای ابوالهول، در این لوحِ وحشت عیان نیستچه خشت و چه آیینه پیشِ جوانان , ...ادامه مطلب