بازگشت همۀ قالب های شعری به غزل است

متن مرتبط با «روح من آن کوه است» در سایت بازگشت همۀ قالب های شعری به غزل است نوشته شده است

بازگشتِ تو خوب است... (شعر تازه)

  • بازگشتِ تو خوب است، امّا، دیگر اسمی از آن زن نیاور! هر زنی بود فرقی ندارد، بعد از این اسمی اصلاّ نیاور! گرچه خورشیدِ بی‌آسمانم، می‌توانم درخشان بمانم هی نگو اسم معشوقه‌ات را! ماه در روزِ روشن نیاور!, ...ادامه مطلب

  • غزلی از حسین منزوی

  • شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت دوباره صورتیِ صورتی‌ست باغ تنت دوباره خواب مرا می‌برد که تا برسم به روز صورتی‌ات ـ رنگ مهربان‌شدنت ـ چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت , ...ادامه مطلب

  • محمدعلی بهمنی در گفتگو با ایبنا

  • در گفت و گو با ایبنا مطرح شد: بهترین شعرهایی که محمدعلی بهمنی در سال ۹۷ خوانده است. (تاریخ انتشار: جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۸) محمدعلی بهمنی با بیان اینکه مهم‌ترین ویژگی یک شاعر این است که نشان دهد در عمق , ...ادامه مطلب

  • دنیا پر از سگ است...

  • از کتاب «سمفونیِ روایتِ قفل‌شده»: دنیا پر از سگ است؛ جهان سر به سر سگی‌ست غیر از وفا، تمام صفات بشر سگی‌ست لبخند و نان به سفره‌ی امشب نمی‌رسد پایان ماه آمد و خُلقِ پدر سگی‌ست از بوی دود و آهن و گِل مست می‌شود در سرزمین من عرقِ کارگر سگی‌ست جنگ و جنون و زلزله؛ مرگ و گرسنگی  اخبار یک، سه، چار، دو، تهران، خبر سگی‌ست آهنگ سگ، ترانه‌ی سگ، گوش‌های سگ  این رو, ...ادامه مطلب

  • رفتنِ شاعرِ حقیقی به نمایشگاه کتاب، رفتن به شکنجه‌گاه است

  • پارسال به میمنتِ(!) برگزاری نمایشگاه کتاب مطلبی با عنوان «بگذار نمایشگاه کتاب را آب ببرد» در کانال تلگرامم منتشر کردم، حالا می‌بینم که نه تنها برای نمایشگاه امسال هم مصداق دارد بلکه مسایل بیشتری هم اضافه شده است، بنابراین همان مطلب را با افزوده‌های جدید منتشر می کنم: وقتی از ناشران تخصصی شعر می پرسی چرا این همه مجموعه های مبتذل را که به شکل نفرت انگیزی، عا, ...ادامه مطلب

  • من از نهایت شب حرف می زنم...

  • دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۸ ب.ظ کسانی که هنوز تنها شاعر بزرگ زن را فروغ فرخزاد می دانند و شعر او را توی سر شاعران زن می کوبند، همان هایی هستند که اگر هم دورۀ فروغ فرخزاد می بودند، شخصی یا چیزی را علم می کردند تا به فروغ سرکوفت بزنند، یا بعضی هایشان حتا از همان هایی می شدند که جنسیت فروغ را بهان, ...ادامه مطلب

  • برای تو که پس از من به صحنه می آیی...

  • از کتاب "راویه": برای تو که پس از من به صحنه می آییچه داشتم به جز این جعبه ی مقوّاییکه خاطراتِ من است از زمانه ای که در آنشکنجه زارِ توانایی است و داناییچطور شد که تظاهر به شاعری کردندزنانِ یکسره مشغولِ سفره آراییکه عکسِ شان همه ی صفحه را قُرُق کردهچه جای شعر در این آلبومِ تماشایی؟ـ اگرچه بابِ زنا, ...ادامه مطلب

  • من مرد و زنم...

  • از کتاب "دایره": من مرد و زنم؛ شاهد من: این کت و دامنمردی‌ست درونم که ستم کرده به این زندلگیرم از آن مریم معصوم که جا مانددر دفتر نقاشیِ شش سالگیِ منبا خانه و خورشید و گل و کوه و درختشهم‌میزیِ سارا شد و هم‌بازیِ لادنسی سالِ تمام است که گم کرده‌ام او رادعوای من و جامعه شد جنگ مطنطناز بس دل من سوخ, ...ادامه مطلب

  • که من غزل بنویسم...

  • از کتاب "دایره": گشاد کن دهنت را و موذیانه بخندکه من غزل بنویسم برای این همه گندتو تازه مُد شده‌ای؛ خامِ دست بازاریعجیب نیست ندانی که قلبِ سوخته چندبه خنده‌های تو افسوس می‌خورد ابلیسو گریه می‌کند این بار با صدای بلندچه می‌کنی اگر آرایشت خراب شود؟چه می‌کنی اگر آیینه‌ها خراب شوند؟خلاصه این که... نداری به غیر مشتی پوچمخاطبم تو نبودی زنِ شعارپسند! مریم جعفری آذرمانی, ...ادامه مطلب

  • شعری از حسین منزوی

  • فرود آمدم از بهشتت در این باغِ ویران خدایافرود آمدم تا نباشم جدا زین اسیران خدایامگر این فراموش‌خانه، به زیر نگین شما نیست؟که کس حسب حالی نپرسید از این گوشه‌گیران خدایابه جز سایه‌های ابوالهول، در این لوحِ وحشت عیان نیستچه خشت و چه آیینه پیشِ  جوانان , ...ادامه مطلب

  • تو را به کینه چه دِینی است؟

  • نشرهایی مثل چشمه و نگاه، مجموعه های بسیاری تا همین اواخر، ذیل عنوانهایی شبیه «جهان تازه شعر» و از این دست اسمها، منتشر کردند و منظورشان از شعر، فقط سپید بود، اما این بار نشر بوتیمار در این مسابقه، از همۀ آنها جلو زده است و کتابهای سپید را ذیل عنوان «, ...ادامه مطلب

  • وقتِ آرایشِ من گذشت و ...

  • از کتاب "راویه": وقتِ آرایشِ من گذشت و... بعد از آن خنده ام هم نیامدروی این صورتِ بی گریمُر، رنگ و ونگی به جز غم نیامدخواستم دست کم یک اپیزود، واقعاً عاشقم باشی... امّاهرچه رد کردم آهنگ ها را، باز هم «جانِ مریم» نیامدزن شدم بلکه در نقشِ حوّا، روی صحنه بهشتی بسازمکفشِ رقصیدنم مُندرس شد، هیچ کس مثل آدم نیامدروزها را ـ غم انگیز ـ بشمار، ضرب در سنّ بیداری ام کندر سی و هفت سالِ گذشته، شب سگی بود خوابم نیامدمریم جعفری آذرمانی, ...ادامه مطلب

  • راستگو بودم از همان اوّل

  • از کتاب راویه: راستگو بودم از همان اوّل، حرفهایم قسم نداشته استچه کنم با مخاطبِ ساده؟ در شنیدن جنم نداشته استآهِ من قدرِ ناله ام بوده، غصّه هایم همیشه هم قدّندگریه و حسرتم به یک حدّند، زندگی زیر و بم نداشته استمن برای خودم یکی بودم، و خدایی که عین من تنهاستشاهد ماجراست؛ می داند که توهّم برم نداشته استهمه ی ظرفها سیاه شدند، بس که سوزانده ام غذاها رامریمِ بی هنر که جز شعرش ـ جز همین یک قلم ـ نداشته استسی و هشت...اد سالگی آمد، که بدانم هنوز بچّه ام و...ـ گریه کردم ـ به مادرم گفتم: «هیچ کس... دوستم... نداشته است...» مریم جعفری آذرمانیپی نوشت:در بیت چهارم، در نسخه ی دست نویسِ شاعر، "قلم" قافیه بوده است، اما در نسخه ی چاپ شده در کتاب، به جای "قلم"، به اشتباه "هنر" تایپ شده است، کسانی که کتاب را دارند لطفا این مورد را (در صفحه 50) اصلاح کنند. , ...ادامه مطلب

  • سقف دنیا که بر ستون من است

  • یک مسمّط از کتاب "هفت": مِه که سر می‌کشد به خانه‌ی منآسمان می‌رسد به شانه‌ی مناشک و آه است آب و دانه‌ی مندرد، ای یار جاودانه‌ی منسیری از سفره‌ی زمانه‌ی منوه به این مهر بی‌بهانه‌ی مندشمنی‌های دوستانه‌ی منمن که کارم گذشته از حالاحلقه‌ی ماه، آسمان را خوردمکث کردم دهان زبان را خوردتا سرودم روان دهان را خوردجان به لب آمد و روان را خوردچه کنم با جهان که جان را خوردفرصتی شد زمان جهان را خوردعشق آمد تن زمان را خوردبی‌زمان باش و عاشقانه بیاهرچه حرف است میم و نونِ من استکینه بیرون‌تر از درون من استبید مجنون که سرنگون من استعشق، دیوانه‌ی جنون من استآن چه می‌نوشد آه، خون من استسقف دنیا که بر ستون من استصبح فردا اگر بدون من استجشن آوار می‌شود برپااز حریم حرم حرام‌ترمکه از ابلیس هم به‌نام‌ترمخاصم و از عوام عام‌ترمگرچه از باد بی‌دوام‌ترماز حضور عدم مدام‌ترممن که از فکر شمع، خام‌ترمباز از اشک چشم‌هام، ترمآسمان، گریه کن منم دریاپرده بردار از دو روی زمینآن ورش شاد و این ورش غمگینآن ورش دیگری اسیر همینکه بگوید منم چنان و چنیناین ورش من نشسته‌ام به یقینپس رها کن کنار من بنشیندو سه حرفی بکار و شعر بچینت, ...ادامه مطلب

  • که عمر من صد و پنجاه سال اگر باشد...

  • از کتاب "مذاکرات": قسم به عشق که دنیای من اگر دنیاستبیا برای تو باشد هر آن‌چه در فرداستکه عمر من صد و پنجاه سال اگر باشدتمام عمر، فقط فرصتم همین حالاستبه قدر لذّتِ یک لحظه چای نوشیدنبه برکتِ گل سرخی که نقش فنجان‌هاستچقدر قطره‌ی باران که زیر پا افتادولی طریقتِ دریا هنوز پا بر جاستچگونه می‌شود از پشت دود ماشین‌هابرای پنجره ثابت کنم جهان زیباستفقط خداست که هر جا و هر زمانی هستبگو که باهمه‌ی شهرتش چرا تنهاستمریم جعفری آذرمانی,که عمر رویای من,نمیاد اونی که عمر منه,که عمر رویای من چاتار ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها